loading...
زخم خورده!!!
رضا بازدید : 30 شنبه 23 شهریور 1392 نظرات (0)

الان با گریه از خواب بیدار شدم...

ظهر خسته بودم خوابیدم < خواب دیدم با عشقم داریم از سفر شمال برمیگردیم جاده کوهستانی بود قرار بود پایین جاده  / واسه همیشه از عشقم جدا بشم اینقدر واسم سخت بود که تو راه بد رانندگی میکردم که هر دومون کشته بشیم ...ولی باز قلبم اجازه نداد

پایین جاده رسیدیم و از قسمت کوهستانی گذشتیم/// دیگه از ماشین امدیم بیرون یه در شیشه ای بود تو یه چاله. که آزاده میخواست بره اونطرف در شیشه ای /اونجا یه جای دیگه بود یه شهر دیگه... خلاصه بغلش کردم رفتیم پایین یه جا که کسی نبینه مارو 

روسریش رو زدم کنار صورتش آفتاب سوخته شده بود چند تا جوش هم زده بود ولی اصلا واسم مهم نبود تازه میگفتم قشنگتر شدی که ناراحت نباشه / دلم نمیخواست آزاده تنهام بزاره بهش التماس میکردم که نره ...ولی دلش پیشم نبود ...صورتشو بوس میکردم ...ولی خسته شده بود با لحن تند گفت ولم کن میخوام برم ...همین که اینو گفت با اشک از اونجا اومدم بیرون حتی خداحافظی هم نکردم  اینقد جداییش سخت بود که از ترس از خواب پریدم 

دیدم تو بیداری هم دارم اشک میریزم و ناراحتم ...دست چشام زدم دیدم واقعیه ....

دلم گرفته ...خیلی خیلی خیلی 

خیلی بده اینقد عاشق باشی ولی هیشکی تورو نفهمه ....................... کاش میشد عشقمو ببینم ...اس ام اس هم نمیشه بهش بدم

نمیدونم چیکار کنمناراحت

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
1کج شدن عکس


kaj tasavir کد کج شدن عکسها در وبلاگ

2 نشانگر موس

جاوا اسكریپت

!--حباب--!!
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 182
  • کل نظرات : 14
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 11
  • بازدید سال : 427
  • بازدید کلی : 4,618